نجوا
میدانم کجا میبری ام گاه دلتنگی
میگیری از دستانم و میدویم همپای !
خلوت فراخ واژه ها آنجاست
در گلوی زخمی دستان بریده پیوند !
نجوای باد
نگاه ما را ترجمه می کند
به آبشار باران !
که از وجودمان میبارد خوشبختی .
آهی از قعر آن می کشیم باهم
نیست چون مایی را همتای !
.............
+
کبرا پورپیغمبر ( آذر ) ; ۱٢:۳٤ ق.ظ ; ۱۳٩۱/٢/۸